جلسه ی دهم

با نزدیک شدن روزهای امتحان شکی در واقعی بودن امتحان تایپ اندفعه نبود همه به جد در تلاش بودن تایپ را در همان چند دقیقه به صورت برق اسایی یادش بگیرند ..استاد که وارد کلاس شد از بچه ها خواست که بیرون بروند و دو نفر دونفر برای امتحان بیایند ..پس از یک درگیری کوتاه میان رفتنو نرفتن ..از کلاس خارج شدیم که چهره ی خوشحال فاطمه را دیدم که در عرض چند ثانیه جایش را با شک عوض کرد ...از چهره اش خنده ام گرفت ...با همدیگه به سایت رفتیم و کمی تمرین کردیم ..استاد بچه هارو چندتا چندتا صدا میکرد و از هرکدام یک تا چند کلمه را میخواست که تایپ کنند و از بچه ها قول میگرفت که تمرین تایپ را کنار نگذارند ...جلسه ی اخر ترم بدون هیچ حرفی پس از خروج از کلاس به پایان رسید 

جلسه ی نهم

تمام تلاش خود را گذاشتم که به هر شکلی شده یکشنبه صبح در کلاس حاضر باشم ...اما امان از کوه روزگذشته که من کنده باشمش..(غیبت)

جلسه ی هشتم

با احتمال امتحان تایپ از پله ها بالا رفتم ...تو ذهنم تنها چیزی که زنگ میزد این بود که به یه شکلی درو زودتر باز کنم تا بتونم تایپ رو تمرین کنم ..بیرون در داشتم عرض و طول راهرو را متر میکردم که خدمه با اشاره به من گفت الان در را باز میکند ...اون لحظه تو دلم میگفتم منو این همه خوشبختی محاله ...ساعت هفت و نیم بود که در کارگاه رو باز کرد و سریع بر سر کامپیوتر همیشگی خیز برداشتم و سعی کردم ارمش رو به ذهنم برگردونم ..با اومدن بچه ها کم کم به سمت بیخیالی متمایل شدم و با شروع درس استاد یه نفس راحت کشیدم ...خوبیش این بود که این تلنگر امتحان خیالی باعث شده بود که تایپ را به صورت جدی کار کنم و جای تمام کلمات را در ذهنم جاگذاری کنم ...استاد مثل همیشه شروع به یاددادن شبکه های تازه تری کرد و در پایان جلسه یکی دونفر از بچه ها را به پای تخته کشاند و تمرین تایپ را به ما گوشزد کرد...

جلسه هفتم

این جلسه فهمیدم تا چه اندازه از دنیا عقبم...یادگیری پینترس یکی از مهیج ترین شبکه هایی بود که در طول کلاس این ترم داشتم ..شبکه ای که به شدت اعتیاد اور است ...پینترس شبکه ای شبیه به اینستاگرام برای اشتراک گذاری عکس است با این تفاوت که فیلتر است و خیلی اصولی تر و کاربردی تر است..یعنی میتوانی بعد از دیدن یک عکس منظره و دو تاب در ان با زوم بر روی تاب ها ..عکسای بیشتری در زمینه تاب را پیدا کنی ..واگر همینطور به زوم کردن خود بر روی هرعکس ادامه بدهید  دیگر زمان را از دست میدهید...به شخصه عاشق این شبکه شدم و ای کاش مسوولین کاری جهت موضوع فیلترش میکردند :(

جلسه ی شیشم

امان از دست تو و چهره ی خواب الودت دانشگاه ...از همان بدو ورد با دیدن خمیازه حراست دانشگاه داد میزدی خواب خوووواب ...

نه یزارید ی جور دیگه من نگاه کنم ...برای بازنگری در صبح دانشگاه باید رفت سلف دانشگاه و املت خون را که پایین امده تقویت کرد .. پس از بازگشت دوباره انرژی .. اینبار خودم برای باز شدن در اقدام کردم و سرجایم نشستم ...این جلسه با شبکه های تصویری جذاب مثل skype اشنا شدیم ...جدا از جذابیت ارتباط تصویریش صرفا بخاطر استیکرای جذاب و جدیدش شیفته ی ان شدم ...استیکرهایی که به خوبی مفهوم را میرساندو باعث میشد از ته دل بی مورد بخندم ..هرچند بخاطر کندی اینترنت موفق به هیچ نوع تماس تصویری نشدم و چون هیچکس از کانتکت های گوشی بنده هم در این شبکه عضو نبودن ..بنابراین خیلی زود به فراموشی سپردمش :(

استاد این جلسه تعدادی از بچه ها رو مسول بررسی کارهای بچه ها کردند واز بچه ها خواسته شد که در هریک از شبکه های گفته شده عضو شوند و لینک ان را در وبلاگ خود قرار دهند و همچنین ویدیویی ضبط کنند و براساس گروه بندی یا به صورت فردی ان را در یوتیوب قرار بدهند و همینطور درست کردن پادکست و گذاشتن ان در ساندکلاد...

جلسه ی پنجم

مثل همیشه ساعت هفت و ربع وارد فضای سوت و کور و خواب الود دانشگاه شدم ..قدم هام رو ارام با موزیک ملایم در گوشم ،هماهنگ کرده بودم و هردو ثانیه، یک عدد خمیازه نخراشیده را نیز بهش اضافه میکردم  پله ها را بی میل بالا میرفتم ...مطمین بودم با در بسته کلاس روبه رو میشوم ..روی صندلی سخت و ازار دهنده  تویه راهرو نشستم و سرم رو به دیوار تکیه دادم و چشمام رو بستم ..تو ذهنم هزاران فکر داشت با کفش پاشنه بلند قدم رو میرفت ،که بزرگترین کفش هم متعلق به خواب بود که تق تقش مثل صدای لالایی منو به خواب دعوت میکرد ...قطعا اگه اقای فراهانی با همان انرژی ثابت و همیشگیش از راه نرسیده بود و در کلاس را باز نکرده بود ادامه کلاس را در خواب برایتان تایپ میکردم ...

وارد کلاس شدم چشمانم به دنبال صندلی تقریبا همیشگیم کل کلاس را از سر گذراند ...کامپیوتر را روشن کردم تا کمی تایپ را تمرین کنم ...من مینویسم تمرین تایپ ، شما بخونید فرار از خواب ... 

استاد که وارد کلاس شدند  هیچکدام از بچه ها متوجه حضور ایشان نشدند و همین امر باعث شد با تذکر استاد همه  از وهم و تخیلاتشان به داخل کلاس کشانده بشوند و به احترام استاد تمام قد بایستند...استاد مثل همیشه  از بچه ها جویای تمرینات نکردشان شد و در اخر با دیدن پاس کاری چشمان ما به یکدیگر خود شروع به توضیح دوباره بحث های گذشته شد ...ی ربی از ساعت کلاس گذشته بود که در باز شد و حضور فاطمه و شوخی استاد و عذرخواهیش جو کلاس ساکت و جدی کلاس را به خنده واداشت.. فاطمه که کنارم نشستم سعی کردم با توضیحات کوتاه و سریع کارکرد trello  رو بهش یاد بدهم و اورا به کلاس برسانم در مورد کارکرد گروهی و کاربردی این شبکه جالب با او تبادل اطلاعات داشته باشیم و بعد فواید و کارکرد های onenote.... و انتهای کلاس با سوال ها و پرسش هایی از تایپ ده انگشتی ...نمیدانم چطور است که ساعات این کلاس انقدر سریع و زود میگذرد 

جلسه ی چهارم

این جلسه را غایب بودم ...با پرسش و جو از یاران کلاسی در جریان اموزش های جدید و ادامه ی تایپ ده انگشتی قرار گرفتم 

جلسه ی سوم

 توییتر

در میان شبکه های اجتماعی کمترین شبکه ای که با ان آشنایی داشتم شبکه اجتماعی توییتر بود و این موضوع درحالی بود که از شبکه اجتماعی توییتر در همه فضای مجازی سخن به میان امده و یا توییت هایی از ان در فضای مجازی منتشر شده بود همین موضوع کنجکاوی من را برای پیدا کردن کردن اطلاعات بیشتر در مورد این شبکه اجتماعی  افزایش داد

توییتر یک شبکه اجتماعی و یک سرویس ارائه دهنده میکرو بلاگ است که به کاربران خود اجازه می‌دهد تا در قالب ١٤٠ کاراکتر، پیام متنی خود را که ارسال یا به اصطلاح توییت (tweet) کنند. به هر پستی که در توییتر ارسال می‌شود اصطلاحا توییت و به عمل آن توییت کردن گفته می‌شود.در نگاه اول توییتر هم یک شبکه‌ اجتماعی مانند سایر شبکه‌های اجتماعی‌ است اما به جرات می‌توان گفت در کارکرد، توییتر قوی‌ترین و سریع‌ترین «رسانه اجتماعی» است. سرعت انتشار اخبار در هیچ رسانه‌ای اعم از رسانه‌های صوتی و تصویری و دیجیتال به اندازه توییتر نیست. اگر در فاصله ۴۰۰ کیلومتری تهران زلزله شدیدی اتفاق بیافتد به احتمال زیاد پیش از آنکه لرزش آن در تهران احساس شود خبر زلزله در توییتر منتشر و پخش شده است. این اتفاق، مثالی از سرعت بالای انتشار اطلاعات در توییتر است که هر روز اتفاق می‌افتد، از همین رو هرچند توییتر هم مثل هر شبکه‌ی دیگری می تواند ابزار انتشار محتوا و معاشرت‌های شخصی و صرف وقت باشد اما بیش‌از هر رسانه دیگری حاوی اخبار و تاثیرگذار در جریانات سیاسی و اجتماعی دنیاست.

در ابتدا شاید هیچکس باور نمی‌کرد سایتی که قرار است تنها یک کار ساده انجام دهد این چنین طرفدار پیدا کند به طوری که سیاستمداران، ثروتمندان، مشاهیر، کمپانی‌ها و به طور کلی هر کسی که نانی از ارتباط با مخاطبان می‌خورد اعلام کند که در توییتر اکانت ایجاد کرده است و این نشان دهنده نفوذ این شبکه ی اجتماعی در اذهان عمومی را دارد محبوبیت فوق العاده بالای توییتر میان کاربران ایرانی، تردیدی برایمان باقی نگذاشته بود که به زودی شاهد عرضه نمونه های ایرانی این شبکه اجتماعی باشیم  و هم اکنون یکی از شبکه های اجتماعی که به تقلید از توییتر به صورت نمونه ی ایرانی ان عرضه شده است با نام یادسا در حال فعالیت است 

توییتر علاوه بر پست های روزانه  و اشتراک گذاری افکار منبع مهم و کاربردی در دست پژوهشگران هم قرار گرفته زمانی لازم بود پژوهشگران برای تحقیقات جامعه‌شناسی، با زحمت فراوان با ترتیب دادن نظرسنجی‌هایی روی توده مردم، کار خود را پیش ببرند. اما با همه‌گیر شدن شبکه‌های اجتماعی، آنها یک منبع اطلاعاتی ارزشمند پیدا کرده‌اند و گاهی می‌توانند به اطلاعاتی در آنها دست پیدا کنند، که با هیچ تحقیق روتینی نمی‌شد به آن دست پیدا کرد.از آنجا که همیشه مردم در همه روزها و ساعات، در توییتر به ابراز نظر می‌پردازند و خیلی وقت‌ها هم اطلاعات جغرافیایی کاربران مشخص است و معلوم است که از کجا توییت می‌کنند، از لحاظ نظری امکان دارد که کلیدواژه‌هایی را مشخص کرد و بر اساس آنها مشخص کرد که مردم یک منطقه چقدر شادند یا افسرده

و اما یکی از بزرگترین معایب این شبکه اجتماعی برای کاربران ایرانی فیلتر بودن ان است  توییتردرایران هفت سال است که فیلتر شده است و میتوان اینگونه ادعا کرد که اگر فیلتر توییتر برداشته شود بدون شک محبوبیت و فعالیت کاربران ایرانی در توییتر حتی از شبکه های مجازی محبوب و پرکاربردی چون تلگرام  هم بیشتر خواهد شد 

 

جلسه ی دوم

فقط کافی اراده کنی و بخواهی که روزی رو زود به جایی برسی ...یا کاری رو به موقع انجام بدی ...همان زمانه که متوجه میشوی ابر و بادو مه و خورشید و فلک در کارندکه فقط حال تورو به شخصه جا بیاورند...اصل ضرب المثلم همینه ...باور کنید...از اونجایی که راهم به دهکده خیلی دوره است همیشه ناچارم که زود حرکت کنم و همیشه ام زودتر از کارمندای دانشکده به دانشگاه میرسم و حتی کارم به جایی رسید که صدای سرپرست امور عمومی دانشکده را هم دراورده بودم  ...خلاصه اینکه با هزار عزو جز دوست گرام را راضی کردم جهت صرف صبحانه مرا صبح امروز مشایعت کند .. و در نتیجه چرخ محترم از همون کله سحر: خواب موندن و تاخیر اتوبوس و بدو بدو نرسیدن و ...از هیچ کاری سعی کرد دریغ نکند الحمدالله ..و ما شروع کلاس رو با افاضات بلند و کوتاه دوست عزیز اغاز کردیم ...و البته که حق با ایشون بود زبون بنده کوتاه...

چند دقیقه بعد از شست و شوی شخصیتی از جانب دوست  گرام با حضور گرم استاد همه چیز به حالت عادی خود برگشت ... کلاس این جلسه با یادگیری جذاب تایپ ده انگشتی شروع شد ...یادمه جایی خونده بودم که یادگیری تایپ ده انگشتی بی شک جزو اولین کارهایی بوده که هر ادمی میخواسته اون رو یادبگیره و هیچوقت موفق نشده ...بنده ام که به شخصه تا مجبور نباشم و زور بالا سرم نباشد در موارد یادگیری فوق ضعیف عمل میکنم ...به قول یکی از دوستان هیچوقت نمیفهمی تا چه اندازه قوی هستی مگر اینکه چاره ای جز قوی بودن نداشته باشی...بعد از یادگیری و پرسش های استاد ...به سراغ تمرین کوتاهی از الفبای بازهم جذاب مورس رفتیم و ضربات ماژیک بر تخته را در ذهنمان ثبت میکردیم ...داشتن چنین درسی بین تمام دروس نظری برایم جذاب است ... آشنایی در مورد شبکه ها و فضا هایی که معمولا افراد در خانه و از طریق دوستانشان با ان اشنا میشوند ..کلاس مثل یادگری درس زندگی  است ...همه ما میتوانیم به خودی خودی سر رشته ای دران داشته باشیم ...اما یادگیری ان ..فهم زندگی را مهم تر میکند ...